در این مقاله در مورد اهمیت استراتژی قیمت گذاری، انواع استراتژی قیمت گذاری و هر آنچه در مورد استراتژی قیمت گذاری در کسب و کار نیاز است بدانید را برایتان آورده ایم. پیشنهادمی کنیم تا آخر با ما همراه باشید.
مفهوم استراتژی قیمت گذاری و دلایل اهمیت آن چیست؟
استراتژی قیمت گذاری مشخص می کند که شرکت ها یا برند ها و کارخانه ها برای قیمت گذاری محصولات چگونه رفتار کنند. استراتژی قیمت گذاری اهمیت های زیادی دارد از جمله:
- بر اهداف مالی شرکت ها تأثیر گذار است
- تناسب بین قیمت و واقعیت بازار را مشخص می کند
- قیمت گذاری می تواند رقابت ایجاد کند یا از ایجاد آن جلوگیری کند
- شرکت ها بتوانند محصولات خود را آسان تر، بهتر و بیشتر بفروشند
حتی زمانی که شما می خواهید دو محصول را بسنجید به قیمت آن نگاه می کنید هر کدام که قیمت بیشتری داشته باشند با کیفیت تر و هر کدام که قیمت کمتر داشته باشند بی کیفیت تر هستند.
استراتژی قیمت گذاری بسیار مهم و حیاتی هم برای اقتصاد و هم برای بازاریابی است. چیزی که کیفیت محصول شما را مشخص می کند، قیمت است البته باید از تمام زوایا به موضوع نگاه کنید. زیرا ممکن است کالایی با کیفیت را با قیمت بالا تولید کنید اما مردم توانایی خرید آن را نداشته باشند پس به سراغ محصول ارزان تر می روند.
هر اشتباهی در استراتژی قیمت گذاری می تواند نتایج زیان باری داشته باشد و از محبوبیت محصول در بین مردم، اعتبار شرکت یا کارخانه شما و حتی از ارزش خود محصول بکاهد.
انواع استراتژی قیمت گذاری کدامند؟
1) استراتژی نفوذ در بازار
این استراتژی یک استراتژی قیمت گذاری محبوب در بین تازه کاران است. افراد یا شرکت هایی که تازه پا به عرصه رقابت می گذارند ابتدا به فکر نفوذ در بازار باشند نه کسب سود آوری! آنها می بایست قیمت کمتری نسبت به محصولات دیگر شرکت ها بگذارند و محصول با کیفیت تر تحویل بازار دهند.
همین که تعداد مشتریان بالاتر رفت قیمت ها سیر صعودی داشته باشند، مثلا شرکت مخابرات فرانسه از این استراتژی قیمت گذاری استفاده کرد، آنها برای آنتن های ماهواره ای قیمت های پایینی در نظر می گرفتند و از تخفیف های زیادی استفاده می کردند، هنگامی که بر مشتریان آنها افزوده شد قیمت ها را بالا و بالاتر بردند.
2) استراتژی اقتصادی
در این استراتژی قیمت گذاری شرکت ها از هزینه های اضافی چشم پوشی می کنند و قیمت را در پایین ترین حد ممکن قرار می دهند، مثلا اگر شرکت لبنیات است می توانند با عرضه در سوپر مارکت ها آن را به قیمت کمی به فروش برسانند، در استراتژی نفوذ در بازار قیمت ها را به طور مصنوعی پایین می آورند.
اما در استراتژی اقتصادی قیمت ها در واقعیت پایین است، معمولا در زمان های رکود که بسیاری از شرکت ها ورشکسته می شوند این استراتژی قیمت گذاری می تواند تا مدتی شرکت ها را سرپا نگه دارد.
آنها با این استراتژی از خدمات متفرقه که قبلا ارائه می دادند خودداری می کنند و این استراتژی سود زیادی را به شرکت ها و برند ها نمی بخشد، اما می تواند آنها را از ورشکستگی در رکود اقتصادی نجات دهد.
3) استراتژی تغییر قیمت (اسکیمینگ)
اصولا این استراتژی قیمت گذاری می تواند به جای استراتژی نفوذی یا بعد از آن به کار رود، زمانی که یک شرکت در قلب بازار نفوذ کرده و قیمت محصولات خود را برای کسب سود بیشتر افزایش می دهد از این استراتژی قیمت گذاری استفاده میکند.
در این حالت در مدت کمی سود کلان به شرکت می رسد اما قیمت بالا تولیدکنندگان دیگری را به بازار آن محصول تحریک می کند از این رو شرکت ناچار است که پس از کسب سود کلان قیمت ها را کاهش دهد یا کیفیت آن را افزایش دهد در غیر این صورت ممکن است شرکت دیگری آن محصول را ارزان تر بفروشد و شرکت اولی در رقابت با شرکت دومی شکست بخورد. محدودیتی که اینجا وجود دارد ممکن است که به دلیل افزایش ناگهانی قیمت ها، تقاضا(خرید) کاهش یابد.
4) استراتژی قیمت گذاری بالا
در این استراتژی، کسب وکارها می توانند برای کسب سود بیشتر قیمت ها را بالا ببرند، این استراتژی برای شرکت هایی کارساز است که رقیب کم داشته باشند و یک برگ برنده برای رقابت با دیگر شرکت ها داشته باشند، مثلا شرکت لبنیاتی پاک نمی تواند از این استراتژی قیمت گذاری استفاده کند چون با افزایش قیمت ها مشتری ها فوراً از محصولات شرکت مهین و دیگر رقیبان او استفاده می کنند.
اما یک شرکت ماشین سازی لوکس می تواند از این استراتژی استفاده کند چون اطمینان دارد که با افزایش قیمت مردم آن شرکت را رها نخواهند کرد و باز هم از آن استفاده می کنند و شرکت منحصر به فرد است.
5) استراتژی گرفتار کننده
این استراتژی قیمت گذاری، برای مشتری ها دام می گذارد و آنها را اسیر می کند، قیمت کالای اصلی مناسب و ارزان است. اما کالای اصلی نیاز به خدمات و کالا های دیگری دارد از این رو شرکت ها قیمت خدمات و کالاهای ثانویه را افزایش می دهند و مشتری ها مجبور به خریداری آن ها هستند چون کالای اولیه به تنهایی توانایی رفع نیاز افراد را ندارد.
مثلاً اپراتور های تلفن همراه سیم کارت های اعتباری را با قیمت بسیار ارزان(و گاهی هم مجانی!) به فروش می رسانند اما شما برای مکالمه یا فعالسازی اینترنت نیاز به اعتبار دارید که باید خریداری کنید آن موقع می دانید که گرفتار شده اید مجبورید که با قیمت گران تر تهیه کنید و اگر هم اعتبار نخرید سیم کارت شما کار نخواهد کرد! پس شرکت ها با این استراتژی قیمت گذاری نه از فروش مواد اولیه(در مثال بالا سیم کارت) بلکه از فروش مواد ثانویه درآمد کسب میکنند.
6) استراتژی قیمت گذاری تشویقی
گاهی شرکت ها برای افزایش فروش محصولات خود از استراتژی قیمت گذاری تشویقی استفاده میکنند، این استراتژی مصرف کنندگان را با دلایلی تحریک به خرید یک محصول می کند، مثلا شما با خرید یک محصول صاحب دو محصول از آن شرکت می شوید یا در حراجی ها و تخفیف محصول می توانید محصول مورد نظر را به ظاهر ارزان تر از واقعیت بخرید این وضع شما را وسوسه می کند تا خواسته های تولیدکنندگان را بپذیرید.
معمولاً این استراتژی مشتریان را به طمع می اندازد که زیاد به کیفیت کالا توجه نکنند و تا حدودی آن را نادیده بگیرند پس برای شرکت هایی که نتوانسته اند محصولات را باکیفیت تر از رقبا تولید و بفروشند این استراتژی کارساز و مناسب خواهد بود.